قصه های قرآن

خادمان ونوکران اهل بیت(ع)

فتنه گران ودوبهم زنان فکرآینده خودنیستندکه میخواهندشرایط بهتری حس کنندیابدترمیشودویاخودشان هم قراراست تجربه سخت کنندولی شیطان نمیگذاردکه حلالیت طلبت ودرامان بماند وبس

۲۳۹ بازديد
چهل حدیث درباره غیبت و دو رویی و نفاق بین دیگران

نویسنده:غلام اهل بیت(ع)سلطان مرتضی میرزائی نوشت:
بترسیدازاتفاقهایی که درآینده درانتظارتان است که نه پول ونه حس ثروتمندشدنتان بدادتان میرسد، که آنوقت بسیاردیراست برای حلالیت طلبیدن وجبران وتوبه،  چون امکان هراتفاق بد برای هرکس غیرممکن نیست،، وانوخت هم فقط یک جواب میشنوی ،مقصرخودت هستی، نه ما،،،
وفکراین اتفاقهارا برای خودت نمیکردی،،،وفکرمیکردی برای بدبخت بیچارهاست فقط؟؟؟ ،،،وبرای فقیرهاست فقط؟؟؟ وخیلی ازهمین کسان اول نه فقیربودندونه بدبخت وبیچاره،،، اشتباه کردن یادرحقشان ظلم،،،پس فرض میکنیم شماتنهاانسانی هستید که دردنیااشتباهی ندارید،!ظلم هم به پایان رسیده؟مجازات کننده ایی هم نیست؟پس فکرکنید.درس عبرت دهنده هم نیست!!!!
وشمانیز،همچنان دردنیای موقت خودباشیطان بمانید،که همین دنیابهتراست موقعیت سخت دیگران وبی یاربودن را تجربه کنید شایدکفاره گناهتان که فکرمیکنیدلطف میکنید ولی ظڶم میکنیدرادرهمین دنیاتجربه کنیدبهتراست چون موقت است ودردنیای ابدی همیشه آسوده باشیدکه همیشگیست هرچه داریدوباخودمیگوییددراین دنیا هرچه بود موقت بودوبداستفاده کردم





«مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام»:
من اَطاعَ الواشی ضَیَّعَ الصّدیقَ. کسی که به حرف آدم سخن‌چین گوش بدهد دوستان خود را از دست خواهد داد. (نهج‌البلاغه، کلمة ٢٣

 ١ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مَن خالَفَتْ سَریرَتَهُ علانِیَتُهُ فَهُوَ مُنافقٌ. منافق آن کسی است که ظاهرش برخلاف باطنش باشد. (سفینه، ج ٢، ص ٦٠٦)

٢ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: ما اَقبَحَ بِالانسانِ أَنْ یکونَ ذاوَجهَین. چقدر قبیح است که انسان دارای دو چهره متضاد و متفاوت باشد. (فهرست غرر، ص ٣٩٥)

٣ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: بِئسَ العبدُ عبدٌ هُمزَةٌ یُقبِلُ بِوَجهٍ و یُدبِرُ بِوَجهٍ! آدم دورو تا چه اندازه پست و نکوهیده است، در حضور یک چهره دارد و در غیاب چهره‌ای دیگر! (الشهاب‌فی‌الحِکَم والآداب، ص ١٨)

٤ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: اَلمنافقُ مَکورٌ مُضِرٌّ مُرتابٌ. آدم منافق فردی است مکّار، حیله‌گر، زیان‌رسان و همیشه محل شک و اتّهام است. (فهرست‌غرر، ص ٣٩٤)

٥ـ امام سجاد(ع): اَلمنافقُ اِنْ حَدَّ ثَکَ کَذَّبَکَ و اِنْ وَعَدَکَ اَخلَفَکَ و إنِ ائْتَمَنْتَهُ خانَکَ و اِنْ خالَفتهُ اِغتابَکَ. منافق کسی است هرگاه با تو حرف می‌زند دروغ می‌گوید و اگر به تو وعده می‌دهد خُلف وعده می‌کند، هر وقت امانت به او سپردی به تو خیانت می‌نماید و چنانچه با او مخالفت کنی در پشت سر، تو را غیبت می‌کند. (بحار، ج ٧٢، ص ٢٠٥)

٦ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: نِفاقُ المَرءِ مِن ذُلٍّ یَجِدُهُ فی نَفسِه. نفاق و دورویی نشانه (عقده) حقارتی است که شخص منافق در درون خود احساس می‌کند. (فهرست غرر، ص ٣٩٥)

٧ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: اِیّاکَ وَالنِّفاقَ فَاِنّ ذالوَجهَینِ لایکونُ وَجیهاً عِندَ اللهِ. برحذر باش و از نفاق بپرهیز و بدان که آدم‌ دو چهره نزد خدا وِجهه و منزلتی ندارد. (فهرست‌غرر، ص ٣٩٤)

٨ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مَن کانَ لَهُ وجهانِ فی‌الدُّنیا کانَ لَهُ یَومَ القیامَةِ لِسانانِ مِن نارٍ. کسی که در دنیا دارای دو چهره باشد در روز قیامت دارای دو زبان آتشین خواهد بود. (خصال، ج ١، ص ٢٠)

٩ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»: مَن نَمَّ اِلیکَ سَیَنِمُّ علیک! کسی که در نزد تو از دیگران بدگویی می‌کند (مسلّماً) نزد دیگران هم از تو بدگویی خواهد کرد! (تحف‌العقول، ص ٣٢٩)

١٠ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: شَرُّ الاَخلاقِ اَلکِذبُ والنفاقُ. بدترین خصلت‌ها: یکی دروغ و دیگری نفاق و دورویی است. (فهرست غرر، ص ٣٤٤)

١١ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: بِالکِذبِ یَتزَیَّنُ أهلُ النِّفاقِ. آدم‌های منافق با توسّل به کِذب و تزویر کارهای (ناپسند) خود را زیبا و نیکو جلوه می‌دهند. (فهرست غرر، ص ٣٤٤)

١٢ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: من اَطاعَ الواشی ضَیَّعَ الصّدیقَ. کسی که به حرف آدم سخن‌چین گوش بدهد دوستان خود را از دست خواهد داد. (نهج‌البلاغه، کلمة ٢٣١)

١٣ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: لایَنبغی لِذی الْوَجهَینِ أَن یَکونَ أَمیناً عِندَاللهِ. آدم دو چهره سزاوار نیست و نشاید که نزد خدا فردی امین و درستکار به حساب آید. (شهاب‌الاخبار، ص ٣٤٤)

١٤ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مِن شَرِّ النّاسِ عِندَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ یَومَ القِیامَةِ ذُوالوَجهَین. آدم دوچهره در روز قیامت یکی از بدترین مردم نزد خداوند متعال به شمار می‌آید. (خصال، ج ١، ص ٢٠)

١٥ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: أَسوءُ الصِّدقِ اَلنَّمیمةُ! بدترین سخن راست (دروغ هم نیست) سخنِ سخن‌چین است! (فهرست‌غرر، ص ٣٩٧)

١٦ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: اِنَّ اللهَ تبارکَ وَ تعالی یُبغضُ مِن عِبادِهِ المُتَلَوِّنَ. خداوند تبارک و تعالی بندة چندرنگ و چند چهرة خود را دشمن می‌دارد.(خصال، ج ٢، ص ١٤٤)

١٧ـ «امام محمدباقر(علیه‌السلام)»: مُحَرَّمَةٌ اَلجَنَّةُ عَلی القَتّاتینَ والمَشّائینَ بِالنَّمیمةِ. آدم‌های سخن‌چین که کارشان مُدام تفرقه انداختن و دوبهم‌زنی میان مردم است، بهشت برای آن‌ها حرام خواهد بود. (اصول کافی، ج ٤، ص ٧٥)

١٨ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: یَعمَلُ النَّمّامُ فی ساعةٍ فِتنَةَ أشهُرٍ! آدم سخن‌چین در پاسی اندک از زمان، ماه‌ها فتنه و آشوب برپا می‌کند! (مواعظ عددیه، ص ٢٥)

١٩ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: لا تَصحَبِ المائِقَ فَیُزَیِّنُ لَکَ فِعلَهُ وَ یَوَدُّ اَنَّکَ مِثلُهُ! با آدم چاپلوس رفاقت مکن، او با چرب‌زبانی کارهای خود را برای تو زیبا جلوه می‌دهد و دوست دارد تو نیز هم‌رنگ او باشی! (فهرست غرر، ص ١٩٨)

٢٠ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: اِنَّ عَذابَ القَبر مِنَ النَّمیةِ وَ الغیبَةِ والکِذبِ. عذاب قبر در اثر (این سه چیز): سخن‌چینی، غیبت کردن و دروغ گفتن است. (مستدرک، ج ٩، ص ١٢١)

٢١ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: مَن مَدَحَکَ بِما لَیسَ فیکَ فَهُوَ خَلیقٌ أَنَ یذُمَّکَ بِما لَیسَ فیکَ! کسی که بی‌جهت و دروغین از تو تعریف می‌کند شایسته است که بی‌جهت و با تهمت‌زنی نیز از تو بدگویی نماید! (فهرست غرر، ص ٣٦٢)

٢٢ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»: ثَلاثةٌ لایَدخلونَ الجَنَّةَ: اَلسَّفّاکُ للِدّمِ و شارِبُ الخَمرِ وَ مَشّاءٌ بِالنّمیمةِ. سه نفرند که به بهشت راه نخواهند یافت: قاتل خون‌آشام، آدم‌ مشروب‌خوار و کسی که کارش نمّامی است. (بحار، ج ٧٥، ص ٢٦٤)

٢٣ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: یَجی‌ءُ یَومَ القیامةِ ذوالوَجهینِ دالِعاً لِسانَهُ فی‌قفاهُ و آخَرُ مِن قُداّمِه یَلتَهِبانِ ناراً حتّی یَلَهبا جَسَدَهُ. آدم دورو در روز قیامت با دو زبان آویزان و آتشین وارد محشر می‌شود: یکی از پیشِ رو و دیگری از قفا بدن او را شعله‌ور می‌سازند. (خصال، ج ١، ص ٢٠)

٢٤ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: النَّمیمةُ ذَنبٌ لایُنسی! نمّامی و دوبهم‌زنی یک (لکّه و) گناهی است که فراموش نمی‌شود! (فهرست‌غرر، ص ٣٩٧)


٢٥ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»: مَن مَشی فی نمیمةٍ بَینَ اِثنَین سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِ فی قَبرِهِ ناراً تُحرِقُهُ اِلی یَومِ القِیامَةِ. کسی که میان دو نفر دوبهم‌زنی کند خداوند در قبرش آتشی می‌افروزد که تا روز قیامت در آن بسوزد. (بحار، ج ٧٦، ص ٣٦٤)


٢٦ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»: اِنَّ النَّمامَ شَرُّ مَن وَطَیءَ الأَرضَ بِقَدَمٍ! آدم سخن‌چین دوبهم‌زن، بدترین مخلوقات خدا است که بر روی زمین قدم گذاشته است! (لئالی‌الأخبار، ج ٥، ص ٢٤٤)

٢٧ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: اَکذِبِ السِّعایَةَ وَ النّمیمَةَ باطلَةً کانَتْ أَو صَحیحَةً. هر نوع سعایت و سخن‌‌چینی را تکذیب کن، خواه راست باشد یا دروغ، (فهرست غرر، ص ١٦١)


٢٨ـ «امام موسی‌کاظم(علیه‌السلام)»: و هل یَکُبُّ النّاسَ عَلی مَنَاخِرِهم فی‌النّارِ اِلاّ حَصائِدُ أَلسِنَتِهِم؟! آیا مگر مردم جز از راه محصول زبانشان (فردا) در جهنم سرافکنده سرنگون خواهند شد؟! (بحار، ج ٧٨، ص ٣١١)


٢٩ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مَن رَدَّ عَن أَخیهِ نَمیمةً سَمِعَها فی مَجلِسٍ رَدَّ اللهُ عَنهُ اَلفَ بابٍ مِنَ الشَّرِّ فی‌الدُّنیا وَ الآخِرَة. کسی که در جایی باشد و مانع از سعایت و نمّامی از برادر دینی خود باشد خداوند هزار باب از شرور را در دنیا و آخرت از او باز خواهد داشت. (لئالی الأخبار، ج ٥، ص ٢٤٤)


٣٠ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: لا تَجتَمِعُ أمانَةٌ وَ نَمیمةٌ. (این دو صفت) امین بودن با سخن چنین بودن در یک نفر جمع نمی‌شوند. (فهرست غرر، ص ٣٩٧)


٣١ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»: إنّ مِن أکبَرِ السِّحرِ اَلنَّمیةَ، یُفَرِّقُ فیها بَینَ المُتَحابیّنَ وَ یجلبُ العَداوَةَ عَلَی المُتَصافیِن. دوبهم‌زنی یکی از بزرگ‌ترین سحر و جادوها است. بین دوستان تفرقه می‌اندازد و میان نزدیکان و هم دلان، عداوت و دشمنی ایجاد می‌نماید. (سفینه، ج ٢، ص ٦١٤)



٣٢ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: لمّا اُسرِیَ بی رأیَتُ اِمَرأَةً رَأسُها رأسُ خِنزیرٍ وَ بَدنُها بَدَنُ الحمارِ و عَلَیها اَلفُ اَلفِ لَونٍ مِنَ العذابِ. اِنّها کانَت نمّامةٌ کَذّابَة. در شب معراج زنی دیدم سرش به صورت خوک و بدنی به شکل الاغ داشت و با هزار هزار (یک میلیون) گونه عذاب شکنجه می‌شد. او زنی دوبهم‌زن و دروغگو بود. (بحار، ج ٧٥، ص ٢٦٤)


٣٣ـ «امام زین‌العابدین(علیه‌السلام)»: اِنَّ نَقَلَةَ النَّمیمَةِ هُم کِلابُ النّار. کسانی که کارشان تفرقه و دوبهم‌زنی میان مردم است همان‌هایی هستند که (فردا) سگ‌های جهنم خواهند بود! (لئالی‌الأخبار، ج ٥، ص ٢٤٤)


٣٤ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: اِحذَرِ الغیبَةَ وَالنّمیمَةَ، فَاِنَّ الغیبَةَ تُفطِرُ والنّمیمَةَ تُوجِبُ عَذابَ القَبرِ. برحذر باش! و از غیبت کردن و دوبهم‌زنی بپرهیز. غیبت کردن مانع قبولی روزه است و دوبهم‌زنی باعث عذاب قبر می‌شود. (تحف‌العقول، ص ١٤)

٣٥ـ «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: ذُوالوَجهَینِ لاِیکونُ وَجیهاً. آدم دو چهره، وِجهه و حیثیتّی ندارد. (دُرج‌گهر، ص ٧٣)



٣٦ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: لِلمُنافِقِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: اِذا حَدَّثَ کَذِبَ و اِذا وَعَدَ أَخلَفَ و إذا اؤْتُمِنَ خانَ. آدم منافق سه علامت دارد: در سخن دروغ می‌گوید، در وعده به قول خود وفا نمی‌کند و در امانت دیگران خیانت می‌نماید. (الشهاب‌فی‌الحِکَمِ والآداب، ص ٨٥)

٣٧ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: مَثَلُ المُنافِقِ کالحَنظَلَةِ، اَلخَضِرَةُ اوراقُها اَلمُرُّ مَذاقُها. آدم منافق بَسان درخت حَنظل است، برگ‌هایش سبز و خُرّم اما طَعم تلخ و ناگواری دارد. (فهرست غرر، ص ٣٩٥)


٣٨ـ «امام حسن عسکری(علیه‌السلام)»: بِئسَ العبدُ عَبدٌ یکون ذاوَجهَینِ وَ ذالِسانَینِ، یُطری أَخاهُ شاهِداً وَیَأکُلُهُ غائِباً. به راستی که آدم دوچهره و دوزبان چه بد بنده‌ای است، در حضور از انسان تعریف می‌کند و در پشت سر، او را می‌خورد (غیبت‌ می‌کند). (تحف‌العقول، ص ٥١٨)


٣٩ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: اَکبَرُ الحُمقِ اَلاِغراقُ فی ‌المَدح وَ الذَّمِّ. بزرگترین حماقت، زیاده‌روی در ستایش و یا سرزنش دیگران است. (فهرست‌ غرر، ص ٣٦١)

٤٠ـ «مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام»: طَلَبُ الثَّناءِ بِغَیرِ استحقاقٍ خُرْقٌ توقع تعریف بیجا از مردم برای خود نشانة حماقت و ابلهی است. (فهرست غرر، ص ٣٦١) منبع: شکوفه های حکمت



مؤمن آل فرعون(قصه های قرآنی

۱۷۹ بازديد
مؤمن آل فرعون


قرآن


مؤمن آل فرعون (تغییرمسیر از قصه مومن آل فرعون) پرش به ناوبریپرش به جستجو Confirm3.jpg مؤمن آل فرعون شخصیتی قرآنی است که در آیات 28 تا 45 سوره مؤمن (غافر) از او سخن به میان آمده است.

مطابق با این آیات او مردى بوده است از فرعونیان که به حضرت موسی علیه السلام ایمان آورده بود اما ایمان خود را مخفی می داشت. تا زمانی که فرعون عزم خود را برای قتل حضرت موسی جزم نمود و او چون جان حضرت موسی را در خطر دید در آن لحظات حساس به یارى حضرت موسى شتافت و با قوم خود به نفع حضرت موسی استدلال نموده ایمان خود را آشکار کرد. محتویات ۱ مومن آل فرعون چه کسی بوده است؟ ۲ آیات مربوط به مومن آل فرعون ۳ سرانجام مؤمن آل فرعون ۴ مؤمن آل فرعون در روایات ۵ پانویس ۶ منابع مومن آل فرعون چه کسی بوده است؟ در مورد اینکه این شخص چه کسی بوده است بعضى گفته اند: او پسرعمو یا پسرخاله فرعون بود و تعبیر به "آل فرعون" را نیز شاهد بر این معنى دانسته اند زیرا تعبیر به آل معمولا در مورد خویشاوندان بکار مى رود هر چند در مورد دوستان و اطرافیان نیز گفته مى شود. بعضى دیگر او را یکى از پیامبران خدا بنام "حزبیل" یا "حزقیل" مى دانند. [۱] در حدیثی از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز آمده است: الصدیقون ثلثه: حبیب نجار مؤمن ال یس، و حزبیل مؤمن ال فرعون، و على بن ابى طالب مؤمن آل محمد علیهم السلام: راستگویان در گفتار و کردار سه نفرند: حبیب نجار، مؤمن آل یس و حزبیل، مؤمن آل فرعون و على بن ابى طالب، مؤمن آل محمد علیهم السلام.[۲] گر چه در این حدیث به پیامبر بودن مومن آل فرعون اشاره ای نشده است. از امام باقر علیه السلام روایت شده است که مومن آل فرعون، خازن (سرپرست خزائن و گنجینه هاى) فرعون بود. [۳] آیات مربوط به مومن آل فرعون داستان مؤمن آل فرعون 18 آیه از سوره غافر را به خود اختصاص داده است و در این آیات داستان اعتراض و ارشاد او در برابر فرعونیان، باشکوه و جلوه خاصى بیان شده است: وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ وَإِنْ یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ ۖ وَإِنْ یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ
و مرد مؤمنى از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان مى ‏داشت، گفت: آیا مردى را مى‏ کشید که مى‏ گوید: پروردگار من خدا است؟ و بى‏ تردید از سوى پروردگارتان براى شما دلایل روشنى آورده است، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان خود اوست، و اگر راستگو باشد برخى از عذاب‏هایى که به شما وعده مى‏ دهد به شما خواهد رسید؛ زیرا خدا کسى را که اسراف‏کار و بسیار دروغگوست، هدایت نمى ‏کند.
(سوره غافر، آیه 28) یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا ۚ قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ اى قوم من! امروز فرمانروایى و حکومت براى شماست که در این سرزمین پیروز هستید، ولى اگر عذاب خدا به سوى ما آید، چه کسى ما را یارى خواهد داد؟ فرعون گفت: من جز آنچه را [صواب‏] مى‏ بینم [و به آن یقین دارم و آن انکار موسى و کشتن او و تقویت حکومت من است‏] به شما ارائه نمى‌‏کنم، و شما را جز به راه راست هدایت نمى‏‌کنم.(آیه 29) وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ و آن مرد مؤمن گفت: اى قوم من! بى‌‏تردید من بر شما از روزى مانند روز [عذاب‏] گروه‏ها [یى که پیامبران را تکذیب کردند] مى‌ترسم. (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ ۚ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ چون سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که پس از آنان بودند؛ و خدا ستمى بر بندگان نمى‏‌خواهد [این بندگان‏اند که بر خود ستم روا مى‌‏دارند.] (31) وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ و اى قوم من! بى‏ تردید من از روزى که مردم یکدیگر را [براى نجات خود از عذاب‏] ندا مى‌‏دهند بر شما مى‌‏ترسم؛ (32) یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ ۗ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ روزى که [به علت شدت عذاب‏] پشت‏کنان از این سو به آن سو فرار مى‌‏کنید [ولى از هر سو که مى‏روید، برگردانده مى‏ شوید و] شما را [در برابر عذاب خدا] هیچ نگه دارنده‌‏اى نیست؛ و هر که را خدا [به سبب کبر و عنادش‏] گمراه کند، او را هیچ هدایت‏ کننده‏‌اى نخواهد بود. (33) وَلَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جَاءَکُمْ بِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا ۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ بى‌‏تردید یوسف پیش از این دلایل روشنى براى شما آورد، ولى شما همواره نسبت به آنچه که آورده بود در تردید بودید، تا زمانى که از دنیا رفت، [پس از مرگ او] گفتید: خدا هرگز بعد از او پیامبرى مبعوث نخواهد کرد، این‏گونه خدا هر اسراف‏کار تردید کننده‏اى را گمراه مى‌‏کند. (34) الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ ۖ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا ۚ کَذَٰلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ کسانى که در آیات خدا بى ‏آنکه دلیلى براى آنان آمده باشد، مجادله و ستیزه مى‏‌کنند [این عمل زشتشان‏] نزد خدا و نزد اهل ایمان مایه دشمنى بزرگ است؛ این‏گونه خدا بر دل هر گردنکش زورگویى، مُهر [تیره‏‌بختى‏] مى‏ نهد. (35) وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ و فرعون گفت: اى هامان! براى من بنایى بسیار بلند بساز شاید به وسایلى برسم. (36) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِبًا ۚ وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ ۚ وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ وسایل [بالا رفتن به‏] آسمان‏ها تا از خداى موسى آگاه شوم [که کیست و کجاست؟!] هر چند موسى را [در گفته‏ هایش درباره خدا] دروغگو مى ‏پندارم. و این‏گونه براى فرعون زشتى کردارش آراسته شد و از راه خدا باز ماند، و نیرنگ و نقشه فرعون جز در زیانکارى و نابودى نبود. (37) وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ و آن مرد مؤمن گفت: اى قوم من! از من پیروى کنید تا شما را به راه راست هدایت کنم. (38) یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ اى قوم من! این زندگى دنیا جز کالایى بى‌‏ارزش و زودگذر نیست، و بى‏‌تردید آخرت سراى همیشگى و پایدار است. (39) مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ هر که بدى کند جز به مانند آن کیفر نیابد، و از مردان یا زنان کسانى که کار شایسته انجام دهند در حالى که مؤمن باشند، آنان در بهشت درآیند و در آن بى‌‏حسابْ روزى یابند. (40) وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ اى قوم من! چرا من شما را به سوى رهایى [از خسران دنیا و آخرت‏] مى‏خوانم، و شما مرا به آتش مى‏‌‍ خوانید؟! (41) تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ مرا مى‌‏خوانید که به خداى یگانه کافر شوم و چیزى را که به [خدایى و ربوبیت‏] آن دانشى ندارم، شریک او قرار دهم، و من شما را به تواناى شکست‏ناپذیر و بسیار آمرزنده مى‏‌خوانم. (42) لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا وَلَا فِی الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ثابت و یقینى است اینکه آنچه مرا به سویش مى‌‏خوانید براى او در دنیا و آخرت حقّ ادعا [ى الوهیت و ربوبیت‏] نیست، و اینکه بازگشت ما به سوى خداست، و اینکه اسراف‏کاران اهل آتش‏‌اند. (43) فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ پس به زودى [درستىِ‏] آنچه را [که امروز درباره عذاب اسراف‏کاران‏] مى‏‌گویم [و شما باور نمى ‏کنید] متوجّه خواهید شد، و من کارم را به خدا وامى‌‏گذارم؛ زیرا خدا به بندگان بیناست. (44) فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا ۖ وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ پس خدا او را از آسیب‏‌هاى آنچه بر ضد او نیرنگ مى‌‏زدند، نگه داشت و عذاب سختى فرعونیان را احاطه کرد. (45)[۴] سرانجام مؤمن آل فرعون در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: قوم فرعون مؤمن آل فرعون را تکه تکه کردند، اما خداوند او را از این که ایمانش را از او بگیرند، حفظ فرمود.[۵] مؤمن آل فرعون در روایات محمد بن ابى لیلى از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل مى کند که فرمود: صدیقان (کسانى که پیامبر زمان را مخلصانه تصدیق کردند) سه نفر بودند: على بن ابى طالب و حبیب نجار و مؤمن آل فرعون.[۶] یونس بن عمار گوید: به حضرت امام صادق علیه السلام عرض کردم این بیمارى که در چهره ام ظاهر شده مردم خیال مى کنند که خداوند به هر بنده اى که نیاز ندارد او را به این درد مبتلا مى کند، امام علیه السلام فرمود: مؤمن آل فرعون هم دستش معیوب بود ولى با همه آن ها تبلیغ دین مى کرد. بعد فرمود: هرگاه ثلث آخر شب شد برخیز و وضو بگیر و خود را براى نماز آماده کن، و هنگامى که به سجده آخر در رکعت اولى رسیدى در سجده بگو: یا على یا عظیم، یا رحمان یا رحیم، یا سامع الدعوات یا معطى الخیرات صل على محمد و آل محمد و اعطنى من خیر الدنیا والآخرة ما أنت اهله واصرف عنى من شر الدنیا والآخرة ما أنت أهله و اذهب عنى هذا الوجع فإنه قد غاظنى و أحزننى. در خواسته خود از خداوند کوشش کن، یونس گوید: من این دعا را خواندم و هنوز به کوفه نرسیده بودم که بیمارى من برطرف شد.[۷] از حضرت امام صادق علیه السلام است که: خداوند هیچ گونه قضائى در حق مؤمن ندارد مگر این که خیر مؤمن در آن است و اگر مالک شرق و غرب زمین گردد خیر او است. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا». (سوره غافر، آیه 44) خداوند مؤمن آل فرعون را از شر مکر و حیله فرعونیان مصون داشت. فرمود: به خدا سوگند فرعونیان بر او مسلط شدند و او را کشتند اما آن چه خداوند او را از آن حفظ کرد این بود که فرعونیان نتوانستند در دین او صدمه وارد کنند.[۸] امام حسن عسکری علیه السلام از پدران اطهرش از امام صادق علیه السلام نقل مى کند: مؤمن آل فرعون قوم خود را بسوى توحید الهى و نبوت حضرت موسی علیه السلام و برترى حضرت محمد صلی الله علیه و آله بر جمیع انبیاء الهى و همه مخلوقات و نیز برترى امام علی بن ابى طالب و اولاد اطهرش علیه السلام بر سایر اوصیاء انبیاء فرامى خواند و آن ها را از ربوبیت فرعون منع مى کرد و خود اعلام برائت از وى مى نمود.[۹]

قوم تُبّع در قرآن

۱۷۸ بازديد
قوم تبع درقرآن



قرآن

قوم تبع (تغییرمسیر از قصه قوم تُبع) پرش به ناوبریپرش به جستجو Confirm3.jpg منظور از قوم تُبّع، گروهی از مردم یمن است؛ زیرا تبع و تبابعه لقبی برای گروهی از پادشاهان یمن است. قرآن سرنوشت این گروه را که به خاطر گناهکاری و تکذیب پیامبران به عذاب الهی گرفتار شده اند به عنوان عبرت مسلمانان نقل می نماید
.


قوم تُبّع در قرآن در قرآن دو بار به این قوم اشاره شده است: «أَهُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ أَهْلَکْنَاهُمْ ۖ إِنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ» (آیه 37 سوره دخان) «آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟! آنان را هلاک کردیم، آنها قومی گناهکار بودند». «وَأَصْحَابُ الْأَیْکَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ» (آیه 14 سوره ق) «و «اصحاب الایکه» [قوم شعیب‌] و قوم تبّع، که هر یک از آنها فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق یافت». از این آیات معلوم می گردد که قوم تبع که از مردم مکه در ثروت و قدرت و ... بالاتر بودند، مردمی طاغی و گنهکار بودند که پیامبران الهی را تکذیب می نمودند و سرانجام آنان به عذاب الهی گرفتار شدند. تبّع چه کسی است؟ "تُبّع" از ریشه "تَبِعَ" است. راغب در کتاب مفردات الفاظ قرآن می گوید: "تَبِعَهُ" یعنی دنباله روی او را کرد. و تبعیت، گاهی جسمی است و گاهی با پذیرفتن دستور و اطاعت کردن است. و تُبّع رؤسایی بودند که به خاطر پیروی بعضی از آنها از بعضی دیگر در ریاست و سیاست این چنین نامیده شده‌اند و جمع آن "تبابعه" است.[۱] اما در تاریخ تبّع لقبی برای پادشاهان یمن است از سسلسله حمیر است.[۲] اما اینکه تُبّعی که خداوند نام او را برده در چه عهدی و در کدام شهر بوده است معلوم نیست. در تفسیر مجمع البیان آمده است: نام این تبّع «اسعد ابو کرب» بوده است. سهل بن سعد از پیامبر اکرم (ص) روایت می کند که فرمودند: تبّع را نفرین نکنید، زیرا تبع اسلام آورده است. و کعب می گوید: تبّع مردى صالح بوده است، خداوند او را مذمت نکرده است، بلکه خداوند قوم او را مذمّت کرده است. ولید بن صبیح از حضرت صادق (ع) روایت می کند که فرمودند: تبّع به دو قبیله اوس و خزرج گفت اینجا سکونت کنید تا پیامبر آخرالزّمان ظهور کند و اگر من او را درک کنم باو ایمان خواهم آورد، و در خدمت او خواهم بود.[۳] در تفسیر برهان نیز چند حدیث در همین مضمون منقول است. در «کمال الدین» شیخ صدوق ص ۱۶۹ باب ۱۱ سه حدیث در مدح تبّع آمده از جمله از ابن عباس که گفت کار تبّع بر شما مشتبه نشود او مسلم بود.[۴] در تواریخ آمده: "تبّع" در قرن پنجم میلادی به سوی مکه لشکر کشی می‌کند تا خانۀ خدا را خراب کند ولی به بیماری سختی مبتلا می‌شود، پزشکان چاره و درمان او را، انصراف از سوء قصدش به کعبه می‌بینند، چون منصرف می‌شود، بهبودی می‌یابد و کعبه را محترم می‌دارد و برای نخستین بار بر آن پرده یا پیراهن می‌پوشاند.[۵] او مدت یکماه هر روز صد شتر را نحر می‌کرد و با گوشت آن مردم را اطعام می‌نمود. بعد از مدتی، رو به جانب مدینه نهاد و اقوامی از مردم یمن بنام «غسان» را در آنجا اسکان داد، آنها کسانی بودند که بعدها در زمان پیامبر اکرم (ص) هسته‌های اولیه انصار را تشکیل دادند.[۶] اکنون در مکه نیز محلی است که آن را «دارالتّبابعه» می‌گویند.[۷][۸] در برخی منابع آمده است تُبع (اسعد ابوکرب) در یکى از سفرهاى کشورگشایى خود، براى فتح مدینه، نزدیک مدینه آمد، و مدینه را محاصره کرد، براى علماى یهود پیام فرستاد که من سرزمین مدینه را ویران مى ‏کنم، تا هیچ یهودى در آن نماند و فقط آیین عرب در آن‏جا حاکم گردد. اعلم علماى یهود به نام شامول در آن جا بود گفت: اى پادشاه! اینجا شهرى است که هجرتگاه پیامبرى از دودمان اسماعیل است که در مکه متولد مى‏ شود. سپس بخشى از اوصاف پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را بر شمرد. تُبع گویا سابقه ذهنى در این باره داشت، گفت: بنابر این من از تخریب این شهر صرف نظر مى‏ کنم. اسعد به بعضى از قبیله اوس و خزرج که در کنارش بودند فرمان داد که در این شهر بمانید و هنگامى که پیامبر موعود، خروج کرد او را یارى کنید، و فرزندان خود را به این موضوع سفارش نمایید، و حتى در ضمن نامه‏ اى به آن‏ها، ایمان خود نسبت به آن پیامبر موعود را اعلام نمود.[۹]
منبع :دانشنامه اسلامی

حضرت اشعیای نبی(ع

۱۸۴ بازديد
قصص الانبیا
حضرت
اشعیای نبی (ع)
پیامبران


حضرت اشعیای نبی (ع) کشور: — شهر: — تاریخ: — محل دفن: — اشعیا (به عبری: יְשַׁעְיָהוּ، در یونانی:Ἠσαίας، در عربی: اشعیاء؛ به معنی «خدا نجات داده») از پیامبران عهد عتیق و نویسنده کتاب اشعیا است. به احتمال قوی در خانواده ای از نسل پادشاهان که به داود نبی ختم می شد، در اورشلیم بدنیا آمده بود. (کتاب اشعیاء ۱: ۱) اشعیا پسر عاموص بود و در اورشلیم در نزدیکی هیکل سلیمان زندگی می کرد. کتابی به نام او که بیست و سومین کتاب از مجموعه کتابهای عهد عتیق می باشد.همچنین از او در کتابهای دوم پادشاهان فصل های ۱۹ و ۲۰ و کتاب دوم تواریخ فصل های ۲۶ و ۳۲ نام برده شده است. او با زنی نبیه (در عبری:נאביה) ازدواج کرد که به اعتقاد بعضی از مفسرین تورات، به مانند دبوره و هولده پیامبری داشته است. اشعیا دو پسر به نام های مهیر شلال حاش بز و شاریاشوب داشت. اشعیا در زمان پادشاهی عزیا، ٱحاز و حزقیا، در یهودیه به مدت شصت و چهار سال پیامبری می کرده است. اولین دوره خدمت او در ٱخرین دوران فرمان روایی عزیا و در حدود ۷۴۰ قبل از میلاد بود. او تا سال چهاردهم سلطنت حزقیا مشاور روحانی او بود و در نزد وی مقامی به دست آورد؛ در این زمان او در مجامع عمومی شرکت کرد و در زمان منسی به حبس محکوم شد و از او شهادت خواستند.اشعیا تا سال ۶۸۱ قبل از میلاد، زیسته است.. او به پیامبر بشارت و شاهزاده پیامبران عهد عتیق شهرت یافته است. در لغت نامه دهخدا در مورد این پیامبر آمده: اشعیا نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل معاصر کوروش هخامنش بود و ظاهرا کلمه ٔ مزبور به معنی نجات خداوند است. این کلمه به صورتهای اشعیاه و اشعیاء و شعیاء و شعیا و یشعیاه دیده شده است. صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: اشعیاه (نجات خداوند). اگرچه از تاریخ حیات آن حضرت اطلاع تامی نداریم، لکن همین قدر معلوم است که او پسر آموص است و به زعم یهود آموص برادر امصیا شهریار یهودا بود. خلاصه آن حضرت با عزیا و یوثام و احاز و حزقیا معاصر بود و در ایام سلطنت ایشان نبوت میکرد. اما چون ملاحظه نمائیم میبینیم، که عزیا ۵۲ سال و یوثام و آحاز ۱۶ سال و حزقیا ۲۹ سال سلطنت کردند. واضح است که اشعیا اینقدرها عمر ننمود بلکه در اواخر سلطنت عزیا شروع به نبوت کرد و تا ابتدای سلطنت منسی در آن منصب استمرار همی داشت. و آن حضرت بعضی کتب تاریخی نیز تصنیف فرموده است از قبیل: حیات عزیا و کتاب سیرت حزقیا. و تقریبا آن حضرت با هوشیع و یوهیل و عاموص نبی نیز معاصر بود و تواتر بر آن است که او از جمله اشخاصی بود که بواسطه ٔ اره بدرجه ٔ شهادت واصل شدند. لکن ما خبر صحیح و معتنابهی از کیفیت موت و زمان وقوع آن در دست نداریم. (قاموس کتاب مقدس ). و صاحب قاموس الاعلام آرد: یکی از انبیای بنی اسرائیل بود و پدرش از نژاد ملوک اموص بشمار میرفت. از تاریخ ۷۵۹ تا سال ۷۰۰ ق. م. در بین اسرائیلیان بنشر نبوت پرداخت و در زمان سلطنت یوثام، احاز و حزقیامیزیست و معجزات بسیار بظهور آورد. یهودیان را براه حق دعوت میکرد و آنان را از طریق کفر و بت پرستی بازمیداشت. از این رو مورد قهر و غضب منسی پادشاه همعصر خویش واقع شد و دستور داد وی را دستگیر کنند. اشعیا در حفره ٔ درختی پنهان شد ولی باز هم سلطان از وی اغماض نکرد و به فرمان وی اره بر درخت نهادند و او را دو نیمه ساختند. کتابی مشتمل بر ۶۶ باب دارد درباره ٔ مناجات و نصایح و خوف از باری تعالی. اشعیا ظهور حضرت مسیح را نیز در این کتاب قبلا بشارت داده است و از این جهت در بین نصارا بسیار مقبول است و به نام انجیل اشعیا شهرت دارد. جان بی ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می نویسد: در آن زمان ناحیه جنوب کشور اسرائیل نیز به نوبت خود محل ظهور پیغمبری دیگر شد. این نبی، که اشعیا نام دارد، در حدود ۴۰ ق م در خانوده ای موجه زاییده شد. پس، در جوانی در کوچه های شهر اورشلیم روان شد و به نبوت و دعوت خلایق مشغول گردید. وی به حقیقت یهوه ایمان داشت و با شور روحی و شوق قلبی از هر طرف می رفت و این گونه کلمات را می گفت: «در سالی که عزیای پادشاه مرد، خداوند را دیدم که بر کرسی بلند وعالی نشسته بود و هیکل از دامنهای وی پر بود و سرافین بالای آن ایستاده بودند که هر یک از آنها شش بال داشت. و با دو [بال] از آنها روی خود می پوشانید وبا دو [بال] پایهای خود را می پوشیانید وبا دو [بال] پرواز می نمود. و یکی دیگری را صدا می زده و می گفت: قدوس، قدوس، قدوس، یهوه صبا یوت، تمامی زمین از جلال او مملو است! و اساس آستانه از آواز او که صدا یم زد می لرزید و خانه (معبد) از دود پرشد. پس گفتم وای بر من که هلاک شده ام، زیرا که مرد ناپاک لب هستم و در میان قوم ناپاک لب ساکنم. و چشمانم یهوه صبا یوت، پادشاه را دیده است! آنگاه یکی از سرافین نزد من پرید و در دست خود اخگری که با انبر از روی مذبح گرفته بود داشت. و آن را بردهانم گذارده، گفت که اینک این لبهایت را لمس کرده است، و عصیانت رفع شده و گناهت کفاره گشته است، آنگاه آواز خداوند را شنیدم که می گفت که را بفرستم؟ و کیست که برای ما برود؟ گفتم لبیک! مرا بفرست.گفت: برو، و به این قوم بگو البته خواهید شنید، اما نخواهی فهمید و هر آینه خواهد نگریست، اما درک نخواهید کرد. …» (اشعیا: ۶/۹-۱) پس چون اشعیا به رسالت خود آگاه گردید، مدت چهل سال رسالت الاهی به هدایت قوم اشتغال ورزید و شاهان یهودیه با او مشاوره می کردند. وی پیغمبر ایمان راسخ و «توکل کامل» به یهوه است. هیچ تزلزلی در بنیان عقیده او روی نداد و همواره حکمرانان اورشلیم را به وعید و انذار تهدید می کرد که امن و سلامت بلد ایشان در آن نیست ک با دیگر امم (کافر) مجاور خود عهد و پیمان ببندند، بلکه باید فقط به خداوند اتکا داشته باشند و لاغیر. و در ایام آحاز بن یوتام بن عزیا، پادشاه یهودا، واقع شد که رصین، پادشاه آرام، و فقح بن رملیا، پادشاه اسرائیل، بر اورشلیم برآمدند تا با آن جنگ نمایند، اما نتوانستند آن را فتح نمایند. و به خاندان داود خبر داده، گفتند که آرام در افرایم اردو زده اند و دل او و دل مردمانش بلرزید، به طوری که درختان جنگل از باد می لرزد. آنگاه خداوند به اشعیا گفت: «تو با پسر خود شار یاشوب به انتهای قنات برکه فوقانی، به راه مزرعه کازر، به استقبال آحاز بیرون شو، و وی را بگو با حذر و آرام باش، مترس و دلت ضعیف نشود از این دو دم مشعل دود افشان. یعنی از شدت خشم رصین و آرام و پسر رملیا. زیرا که آرام با فرایم و پسر رملیا برای ضرر تو مشورت کرده، می گویند بر یهودا بر آییم و آن را محاصره کرده، به جهت خویشتن تسخیر نماییم و پسر طبیئل را در آن به پادشاهی نصب کنیم. خداوند یهوه چنین می گوید که این به جا آورده نمی شود و واقع نخواهد گردید، زیرا که سر آرام دمشق، و سر دمشق رصین است و بعد از شصت و پینج سال افرام شکسته می شود به طوری که دیگر قومی نخواهد بود. و سر افرایم سامره، و سر سامره پسر رملیاست. و اگر باور نکنید هر آینه ثابت نخواهد ماند…» از این رو سالها بعد که خطر آرام مرتفع شده بود، وقتی که سلطنت شمالی (در ۷۲۲ ق م) به دست لشکر آشور درهم شکست و سردار جرار آشوری، سناخریپ، به جنوب تاخته، در برابر دروازه اورشلیم خیمه زد، پادشاه آن شهر، حزقیا، با رعب و وحشت تمام از اشعیا درخواست کرد که به درگاه یهوه دعا کند که بلد او، اورشلیم، را از شر دشمن محفوظ دارد. گویا نبوت اشعیا به اعجاز صورت وقوع یافت، یعنی آشوریها ناگهانی به محاصره آن شهر خاتمه داده، رفتند. لکن اشعیا یقین داشت که بی ایمانی و خطاکاری قوم بار دیگر آن کشور را در خطر خواهد انداخت و بنی اسرائیل یا طعمه شمشیر خواهند شد یا به اسارت خواهند افتاد وبه اماکنی بعید و دور از تلال فلسطین نفی وطن خواهند گشت. شهر امین چگونه زانیه شده است. آنجا که از انصاف مملو می بود و عدالت در آن سکونت داشت،… سروران تو متمرد شده و رفیق دزدان گردیده، هر یک از ایشان رشوه را دوست می دارند و در پی هدایا می روند.یتیمان را دادرسی نمی نمایند، و دعوی بیوه زنان نزد ایشان نمی رسد. بنابراین خداوند یهوه صبا یوت قدیر اسرائیل می گوید:«هان من از خصمان خود آسوده خواهم شد و از دشمنان خویش انتقام خواهم کشید… و هلاکت عاصیان گناهکاران با هم خواهد شد.» وی ماننند عاموس نبی پیش بینی کرد که برای آن قوم گناهکار جز بلا و مصیبت چیزی دیگر مقدر نیست. پس، می گفت:«یهوه صبا یوت در گوش من گفت، بدرستی که خانه های بسیار خراب خواهد شد و خانه های بزرگ و خوشنما غیر مسکون خواهد گردید.» (صحیفه اشعیای نبی:۹۰۵). اشعیا می گفت که یهوه از تشریفات و عبادات صوری در معبد متنفر شده و از قربانی حیوانات فربه بیزار گردیده و از مناسک روز سبت و مراسم ایام اعیاد خسته شده است و هرچند که عابدان دست خود را به مناجات بلند کنند، یهوه به آنها نظر نخواهد کرد و به دعای آنها گوش فرا نخواهد داد، زیرا دستهای آنها با خون لکه دار شده است و دل آنها با یهوه صاف نیست. همچنین در نبوتهای خود به مردم اسرائیل می گفت که تقدیر و سرنوشت کور حاکم بر امور خلایق نیست، بلکه خداوند عالم و قادر زمام امور را در دست دارد و مردمان شریر و اقوام و امم گناهکار را کیفر خواهد داد. نوبت مجازات به کشور یهودیه نیز خواهد رسید. حتی آشوریها نیز مانند سایر امم محکوم به حکم الاهی خواهند بود، زیرا یهوه عادل است و بر قاعده حق و انصاف عمل می فرماید. اشعیا مانند هوشع، معتقد بوده که لطف و عطوفت و رحم در دل رئوف یهوه موثر است و مجازات و کیفر اقوام و امم را به مصلحت و به منفعت عالم می فرماید، پس می گفت: «نیکوکاری بیاموزید و انصاف بطلبید و مظلومان را رهایی دهید، یتیمان را دادرسی و بیوه زنان را حمایت نمایید… اگر گناهان شما مثل ارغوان سرخ باشد، مانند برف سفید خواهد شد». چون حکم قضا نازل شود، پس از آن کسانی که از حکم الاهی باقی مانده باشند و رنجها و مصایب را تحمل کرده و هنوز ایمان به خدای یهوه را از دست نداده اند رستگار خواهند گردید و امن و امان و آسایش ور فاه بار دیگر در مملکت یهودیه حکمروا می گردد. و آن قوم مورد عفو و رحم یهوه قرار خواهند گرفت. بعضی کلمات و سخنان از اشعیا نقل شده که از نظر تاریخ اهمیت فراوان دارد و آن نبوت و پیشگویی اوست از پیشامد یک عصر زرین پر از سعادت و خوشی که بعد از روزگار تیره پر از شقاوت و مصیبت پدیدار خواهد گردید، و اسرائیل بعد از آنکه نسلهایی چند در بدبختی و مشقت به سر بردند، نهال آرزو و امیدشان شکفته خواهد گردید. گرچه بعضی از محققان در صحت و اصالت این کلمات تردید کرده اند، ولی به هر حال هر کس آن را نوشته باشد، مضمون آن سخنان سراسر دلالت می کند بر این بشارت که پس از انتظار، دنیا امن و امان می شود و سلطنت شاهزاده صلح و سلام برقرار می گردد و با ظهور مسیحا از نسل داود، روزگاری نو و روزی مبارک در جهان پدید خواهد آمد. اشعیا، که خود شاهد زنده انحلال سلطنت اسرائیل و یهود بود، وقتی زمان و ایام آوارگی و پراکندگی آن قوم آغاز شد، قهرا چون این مکاشفات امیدبخش و آرزوی انتظار روز شادی و شادکامی بر ضمیر او عارض گشت، پیشگویی کرد که آن قوم بار دیگر گرد خواهند آمد و پریشانی به جمعیت بدل خواهد شد. در یکی از نبوتهای خود این اشعار را سروده و گفته است: «در ایام واپسین واقع خواهد شد که خانه خداوند بر قله کوهها ثابت خواهد گردید، و بر فراز تلها برافراشته خواهد شد.و جمیع امتها به سوی آن روان خواهندشد.» و قومهای بسیار عزیمت کرده، خواهند گفت: «بیایید تا به کوه خداوند و به خانه خدای یعقوب برآییم، تا طریقهای خویش را به ما تعلم دهد، و به راههای دعا سلوک نماییم، زیرا که شریعت از صهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر خواهد شد. و او امتها را داوری خواهد نمود،و قومهای بسیاری را تنبیه خواهد کرد. و ایشان شمشیرهای خود را برای گاوآهن و نیزه های خویش را برای اره ها خواهند شکست، و امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید، و بار دیگر جنگ را نخواهد آزمود. ای خاندان یعقوب (بنی اسرائیل) بیایید تا در نور خداوند سلوک نماییم.» و در دیگر جا این کلمات از او منقول است: «و نهالی از تنه یسی بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت، و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس خداوند. …و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. و گرگ با بره سکونت خواهد داشت. و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری باهم، و طفل کوچک آنها را خواهد راند، و گاو با خرس خواهد چرید، و بچه های آنها با هم خواهند خوابید، و شیر مثل گاو، کاه خواهد خورد، و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد، و طفل از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت. نه کس مجروح شود، و نه کس کشته شود. روی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهد شد. زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود. مثل آبهایی که دریا را می پوشاند. و در آن روز واقع خواهد شد که ریشه یسی به جهت علم قومها برپا خواهد شد و امتها آن را خواهند طلبید، و کرسی او با جلال خواهد بود.» در هیچ قطعه ای از ادبیات جهان امیدی بزرگتر از این به صلح و سلام جهانی یافت نمی شود. پیشگویی های اشعیا نبی و اصولا کتاب او را میتوان به چند بخش تقسیم نمود: ۱- پیشگویی در خصوص تنبیه و خشم خدا بر قوم گناهکار ۲- پیشگویی در خصوص فروپاشی یهودا و به اسارت رفتن او ۳- به قدرت رسی بابل و سقوط و نابودی هر دو پادشاهی آشور و بابل ۴- آمدن صلح و آرامش با آمدن نجات دهندۀ موعود, عیسای مسیح – عمانوئیل. ۵- حکومت دائمی و پادشاهی خدا بر انسان. پیشگویی های اشعیاء نبی بسیار عجیب و با عقل انسانی غیر قابل قبول می نمایاند. اما عظمت و قدرت کلام خدا (همان گداختگی زغالی که در دهان اشعیاء گذاشتند) با گذشت زمان ثابت شد.خداوند به واسطۀ اشعیاء نبی تقریبا دویست سال قبل از پادشاهی کوروش کبیر، نام او را و به قدرت رسیدن او را به قوم اسرائیل و به دنیا بیان می کند! (اشعیاء ۴۴: ۲۸ و ۴۵: ۱) همچنین تقریبا ۷۵۰ سال قبل از تولد عیسای مسیح، باکره بودن مادر و نام مسیح را (اشعیا ۷: ۱۴ و متی ۱: ۲۲ – ۲۳)، گناهکار بودن انسان از نطفه و آلودگی و نیاز او به پاک شدن از گناهان (اشعیا ۶۴: ۵-۶) دیگر نام های مسیح (اشعیا ۹: ۶-۷ ) پر بودن و تولد از روح القدس (اشعیا ۱۱: ۱-۳)، کار عظیم او را (اشعیا ۱۲: ۲) وعدۀ نجات توسط ایمان به مسیح (اشعیا ۲۵: ۹) شخصیت عیسای مسیح (اشعیا ۴۲: ۱- ۷) و شکنجه و آزار و مرگ و قیام او را از مرگ (اشعیا ۵۳) آمدن روح القدس پس از رفتن مسیح (اشعیا ۳۲: ۱۵-۱۷) تماما پیش گویی مینماید.تاریخ نویسان یهود و تا حدودی نقل قول کنندگان فراوانی در خصوص نحوۀ مرگ اشعیاء این را ادعا می کنند که اشعیاء نبی در زمان پادشاهی منسی که مردی سنگ دل و قسی القلب بود در سن پیری با اره دو پاره شد. اشاره به این نوع مرگ نبی را ما به شیوه ای اسرار انگیز در نامۀ عبرانیان زمانی که از فشار و سختی های انبیاء و رسولان گذشتۀ خداوند سخن می گوید ،می خوانیم (عبرانیان ۱۱: ۳۷). ۱- عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی ۲- کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن ۳- یاردون سیز. دانشنامه کتاب مقدس. ترجمهٔ بهرام محمدیان ۴- جیمز هاکس. قاموس کتاب مقدس. ترجمهٔ عبدالله شیبانی ص ۱۱۴ ۵- مقاله اشعیای نبی، نوشتۀ حسن گل هاشم ۶- لغت نامه دهخدا ۷- تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، ص ۵۱۱-

حضرت الیاس نبی(ع)

۱۷۱ بازديد
حضرت الیاس(ع)
حضرت الیاس (ع) کشور: — شهر: — تاریخ: — محل دفن: آن حضرت به آسمان عروج کردند. معنای اسم:لفظ الیاس یا الیا در زبان عبری به معنای((بزرگوار من خداست))می باشد پدر:یاسین مادر:امٌ حکیم ظهور:۴۵۰۶ سال بعد از هبوط ادم دعوت به حق:۲۲ سال مردم را دعوت بحق نمود بعثت:خداوند او را برای مردم بعلبک مبعوث کرد محل دفن:آن حضرت به آسمان عروج کرد بروایتی نسب آن حضرت:الیاس بن یاسین بن فنحاص بن عزاربن هارون بن عمران تعداد فرزندان : آن حضرت ۱ فرزند داشت. فهرست سوره هایی که در آن نام الیاس ذکر شده:انعام- صافات حضرت الیاس پیامبر علیه السلام، در میان قومی مبعوث شد که دین حضرت موسی را به انحراف کشانده بودند. دستورات او را به استهزاء می گرفتند و روی به گمراهی و نادانی نموده بودند و خدای را فراموش کرده بودند. خدایی که پدران آنها را از شر فرعون به وسیله موسی نجات داد. دریا را برای آنها شکافت و از هیچ نعمتی برای آسایش آنها فرو گذار ننمود و … اما این فرزندان ناخلف آن خدا را از زندگی خود کنار زده بودند و پای خدایانی را که از سنگ و چوب می ساختند، به میان خود کشیده بودند. خدایانی که هر کدام نامی خاصّ داشت. در میان خدایانشان،‌ بتی بزرگ به نام «‌ بعل » بود که همه او را قبول داشتند. زیرا بزرگتر از دیگر بتها بود. به پای او می افتادند و عظمت انسانیت را به پای آن مفلوک ذبح می کردند و …. و این چنین بود که خداوند حضرت الیاس را برای هدایت این قوم گمراه مأمور ساخت. الیاس آنها را از بت پرستی بر حذر می داشت. از خدای واحدِ قادر متعال، او که نعمتهای فراوانی به آنها ارزانی کرده، او که بود و نبود همه موجودات در ید توانائیش می باشد، از کسی که در چشم بر هم زدنی دریا را شکافت، سحرها را باطل، اقوام ظالم و گردنکش را به عذاب و عقاب خود تنبیه می کند و … حرف زد و مردم را از کارهای زشت بیم داد و … اما آن قوم ناپاک، نه تنها از انذارهای الیاس سر به راه نشدند بلکه در صدد آزار و اذیّت او برآمدند و به کفر و طغیان خود افزودند. خداوند به وسیله الیاس به آنها وعده عذاب و عقاب داد. اما آنها نه تنها توبه نکردند بلکه خواستند الیاس را نیز بکشند. الیاس برای حفظ جان از شهر خارج شد و در کوههای صعب العبور پناه برد تا از دست آن قوم نابکار در امان باشد. عذاب الهی بر آنها نازل شد و به هفت سال قحطی جان فرسایی مبتلا شدند. چیزی برای آن قوم نماند و بسیاری از مردمشان به هلاکت رسیدند. آنهایی که ماندند، تازه فهمیدند که این همان عذاب است که الیاس وعده اش را داده بود. به الیاس پیغام فرستادند که گردنکشان و ستمکاران ما به عذاب الهی مبتلا شدند و ما توبه کرده ایم و به تو ایمان آورده ایم. خداوند نیز قحطی را از توبه کنندگان برداشت.عاقبت الیسع را در نبوت جانشین خود قرار داد. و به اسمان عروج کرد. البته در پارهای از روایات و تواریخ آمده است که الیاس همچون خضر پیامبر از آب حیات نوشیده و همیشه زنده است و موکل بر دریاهاست همانطوریکه خضر پیامبر موکل برخشکی است.